آنچه تعریف و تعهد کردیم تحقق نیابید
واسع عظیمی واسع عظیمی

از چهره نما

" دیدگاه" چهره نما با دید بانی" فیاض نجیمی بهرمان" , سبب گشته است, اجماع نه هممانند و اما ستره گفتاری گردهم آیند و به گفتمان و گشایش بپرداند. تکه ای از آنرا برداشته و اینجا میگذارم. پرسش و پاسخ زیرین,در فاصله ای زمانی کوتاه به نگارش امده و زبان نبشتاری بیشتر به زبان گفتاری نزدیک است. به افتاده گی های تایپی و نقطه گذاری, به چشم اغماض نظر کنید. 

 

  • Wassi Azimi

آنچه تعریف و تعهد کردیم تحقق نیابید

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

گاهیکه من به نبشته ها و سخنان کهنه کاران نسل اول و دوم چپ "حزب وطن" برمیخورم, با آنکه تاثیر افسون گرانه ای زنده گی " لیبرال دموکراسی" در غرب , به وضوع در آن پیداست, اما یک مساله, که گاهی به وضوح وگاهی با پنهان کاری همیشه نمایه گشته است, مرا در خویش میکشد و دلشادم میکند, که رادیکال گرایی و جزم گرایی بلشویکی و شوروی ستایی افراطی در بسا سیاست گزاران آنزمانی ,جایش را به " نقد سیاست های راهبردی آن چهار دولت خونبار" داه است. هرچند شک کردن به تابو های ناشکن نمای" لینینیزم و استالینیزم" که دریافت های سالهای شصت اصحاب فرانکفورت شمرده میشود, پنجاه سال بعد و اینک در آنان نمایان گشته است و اما بازهم غنیمتی است ارزش افزا. من به اینهمه گذشته نگری انتقادی و روشنگری آنان, سر فرود می آورم. میدانید آنچه تعریف و تعهد کردیم تحقق نیابید

 

Mazdak Farid  واسع عزیز ! به فکر کوتاه من این " لیبرال دموکراسی " غربی در پانزده بیست سال اخیر بیشتر مهاجرین در غرب را متاثر ساخته است و آنهم نه آنهای را که حاشیه نشینی اختیار کرده اند و یا از خود برامدن و دگر شدن را نمی پسندند . و اما در ده سال گذشته حضور گستر دۀ نظامی ،اقتصادی ، سیاسی و فرهنگی غرب در افغانستان به دگر گونی های بسیار ژرف اندیشه ای منتج گردیده که شامل حال بقایای حزب وطن نیز شده است . آنچه مانع رشد بعدی این جریان میگردد جابجایی های سنتی و کهنۀ ساختاری است ولی آن تکانه های را که باز سازی در شوروی طی نیمۀ دوم سالهای هشتاد وارد ذهن "مارکسیست ـ لینینیست "های افغانی کرد نباید از توجه اندخت و ایکاش آن تکانه ها به افزایش استعداد نیرو های نو گرا در آنزمان تاثیر گسترده میگذاشت . ما همیشه دیر به امروز میرسیم ، گاه در دیروز میمانیم ومیجنگیم و گاه هم وعدۀ آینده مید هیم .

      •  

 Sohayla Hasrat-Nazimi من نیز با شما همنوایم. عده ای از انسانها با رشد جامعه همګام شده نمیتوانند و این، سبب میګردد تا با نوګرایی در جدال باشند. این آدمها آنچه را خود داشته و اندوخته اند، ثابت تر می بینند. در حالیکه تکامل جوامع انسانی مارا از دیروز به امروز رسانیده است. اګر ما همګام با امروز حرکت نکنیم، به فردایی نخواهیم رسید.

      •  

Seddiq Rahpoe Tarzi من مدت ها پيش در مورد اثر گذاري دگركوني ها در مسكو - از ان ميان فاشگويي و باز سازي - بر ما نوشته بودم، ً هر بادي كه در ان جا مي وزيد، توفاني در اين جا به راه مي افتاد ً اما، فراموش ننماييم كه ذهن هاي سنگواره مانند سكانداران و ياورانشان همان دگرگوني را توطئه يي بيش نمي دانستند، و از ان رو نتوانستند، تغيير روز را درك كنند و بر همه چنان رفت كه شاهديم.

      •  

 

Mazdak Farid ای کاش آ نهای که تغیر روز را در ک میکردند و ذهن سنگواره هم نداشتند شجاعت کافی میداشتند و پیش میرفتند. نو اندیشان کم نبودند اما باید آزاده تر و خود کفا تر میبودند .

      •  

 Qad Habib فکر میکنم که همه عزیزان بر دیروز و دیروزیان شوریده اند. بیایید آدمها را با تمام کارها و کنشها یشان به حاشیه برانیم و برویم به نقد و ارزیابی موقعیتهایی که ما را آنچنان بار آورد. اگر کسانی تغییر روز را درک میکردند ولی زیاد آزاده و خودکفا نبودند ، تقصیری نداشتند. آنها همانقدر درک میکردند که کردند و در عملشان منعکس شد. با پرتاب این سنگهای ملامت به سوی آدمها ، نشود که از نقش ماحول در شکلگیری شخصیت غافل بمانیم. با پیوستن دوستانی مثل رهپوی گرامی مزدک بزرگوار و محترم ، عبیدی جان، عظیمی گل گلاب ، رفیق پامیری ، رفیق صابری ، رفیق کبیر امیر ، سهیلاجان نظیمی ، امیلیا جان سپارتک و سایر دوستان عزیز ما،جادبۀ این صفحه بالا میرود و یاران دیگری لاجرم به این جمع ، پیوستنی ستند. اگر عاطفیتر بگویم، جوانترین ما شاید داکتر عظیمی و مزدک باشند

      •  

 Qad Habib که این دو هم از مرز شصت ساله گی عبور کرده اند. بر اسبهای زین کرده سواریم ، فاصله تا ابدیت دوسه گامی بیش نیست. پشتارۀ تجارب ما امانت جامعه است امانات را باید به اهلشان رسانید.

      •  

Qad Habib ترکیب تجارب ذهنی و عملی ما همان نتیجه ییست که جامعه به آن نیازمند است .

      •  

Hamidulla Obaidi حبیب گرامی ، این تنها آگاهی نیست که کردار انسان ها را تعین می کند- منافع ، وابسته گی ها و دلبسته گی ها، کرکتر و عوامل دیگر نیز در این میان نقش دارند... ما آن گذشته را تغیر داده نه می توانیم - تنها از آن برای امروز و فردا درس گرفته می توانیم... این کار جسارت اخلاقی می خواهد -نخست جسارت محاسبه صادقانه با خود . پس از آن است که بدون هراس می توانیم با دیگران هم روشن سخن بگوییم.

      •  

Mazdak Farid نقد گرایی شفاف ، مسولانه و سازنده امروز مارا درستی میبخشد و روند تابو شکنی را مصونیت و سلامتی میدهد . هر ساعت ولحظۀ که از زندگی و کار ما میگذرد به گذشته میگذرد و باید بتوانیم نقدش کنیم . من بدین امر تاکید میکنم چون میبینم که هنوذ ترس و وحشت از نقد گرایی بر همرهان دیروزی ما حکومت میکند .ا نتقاد کننده برای آنها وابسته به دیگران است و یا هم "نامرد " وفرصت طلب . نقد گرایی یکی از مو لفه های اساسی گذار از سنت به مدرنیته است و همانگونه که حبیب گرامی تاکید کردند هدف آن نباید ملا مت کردن و دل یخ کردن باشد .

      •  

Qad Habib فرمایشهای همه دوستان ، متین و پذیرفتنی ستند. در این شکی نیست که کوتاهترین راه به سوی آینده از گذشته میگذرد. گذشته را باید نقد کرد اما من به این باورم که اگر از طریق نقد افراد به نقد ساختار ها گذر نکنیم ، در سطح باقی میمانیم و نفرت نسبت به آدمها ذهن ما را رها نخواهد کرد.ما دیروز برای نقد ساختار سیاسی ـ اجتماعی ، حلقه یی ساختیم و بر این ساختار اصولی را حاکم گردانیدیم . آن اصول همانقدر کارایی داشت که قلۀ یک نظام استبدادی را تسخیر کند ولی آن نظام به سان یک کوه شناور یخ ، تنها همان قله نبود، تنه و قاعدۀ آن از دید ما پنهان میماند و در نتیجه آنچی روی داد که باید روی میداد. امروز ضرورتاً باید حلقه یی بسازیم که جامعۀ دیروز ما را همراه با خود ما ـ به عنوان یک هویت سیاسی مشخص ـ نقد کرده بتواند.

      •  

Seddiq Rahpoe Tarzi باز هم برزخ

من در مورد گذشته به این دیدگاه اگاتون (۴۴۰۱-۴۴۱) یکی از فیلسوفان یونایی باور دارم که گفته است، ٫٫ گذشته را هیچکس، حتا خدا، نمی تواند تغییر بدهد،، این گفته را ارسطو در اثرش به نام اخلاق « نیکوماخین » آورده است، باور دارم.

من فکر می کنم که آن چی در مورد گذشته می توان انجام داد، نگاه پر نقد به آن است. البته نقد با همان تعریف وطوطیش که جدا کردن سره از ناسره و سچه از نا سچه می باشد. در این دید، مساله ها همه در جای های لازم شان ـ آن گونه که بوده اند ـ قرار می گیرند و ما می توانیم، از سکویش به آینده نگاه نمایم.

اگر به این امر دست یافته ایم که ما در برزخ میان جامعهٔ بسته و سنتی از یکسو و نو گرا و مدرن از سوی دیگر، قرار داریم، بایست از همین جا آغاز نماییم. تا دیگران را چی در نظر آید؟

      •  

Wassi Azimi باسروران فرهیخته ام

ــــــــــــــــــــــــــ

اهتمام به گشودن قفل بسته, بسان سرد کردن آتشست بر جان خلیل. من اما همین دو سه ناگفته شما را, مفتنم میشمارم ودلشادم که آنرا انقیا و ذل گنه نمی شمارند. من با جناب " مزدک" همسو میگردم که نه یک عامل, بلکه سه عامل نهادین: سیاست های گرباچف, حضور گسترده غرب در زیستگاه ما و محیط پناه گزینی, سبب گشته است, باور های دیروزی, قسما سنجش و بازنگری گردد. من با جناب " حبیب" همزبان میگردم که " از طریق نقد افراد به نقد ساختار ها گذر نکنیم". من با جناب " رهپو" همداستانم که " از همین جا آغاز نماییم از سنجش گدشته". ومن با جناب , عبیدی" همسخن میگردم که," جسارت محاسبه صادقانه با خود" بایدگام نخست باشد. یا هو.

پنج‌شنبه‏، 09:04 بعد از ظهر‏ · پسنديدم ·  1 نفر

      •  

 

Qad Habib داکتر صاحب عظیمی گرامی، نمیدانم قول مرا وارونه دریافته اید یا در نقلش اشتباه صورت گرفته چون نوشتم که باید از نقد افراد به نقد ساختارها گذر کنیم ومنظورم ساختار حزب دیروزین ماست.

      •  

Wassi Azimi من آن سطر را بی هیچ واژه زدایی, نقل کردم جناب " حبیب" . بار دگر آنچه را نگاشته اید کاپی مینمایم و اینجل میگذارم: " اما من به این باورم که اگر از طریق نقد افراد به نقد ساختار ها گذر نکنیم"

      •  

Fayaz Bahrman Nadjimi اساسا نقد به حیث یک اسلوب در فرهنگ ما مفقود بوده است. نقد در غرب با رنسانس، ریفورماسیون و عصر روشنگری در پیوند است و این سه دوره، فرهنگ، اخلاق و اندیشه غرب را دگرگون ساخت. پدیدهء را که ما بدان نزدیکی و آمیزش داشته ایم استبداد بوده است. بگفته نظام الملک یک استبداد با قیام سرنگون می شد تا استبداد جدید را جانشین آن کند. به همین خاطر به گفته اقبال لاهوری اندیشهء ما همیشه نیم بند بوده است. دیروز را در فضای استبدادی نقد نمی توانستیم چون خودما کانفرمیست و استبداد زده بودیم. اما حالا همانطوریکه مزدک عزیز متذکر شد، چی در غربت و چی در کشور امکان نقد را یافته ایم ـ اما هنوز هم این نقد ها سیستماتیک نیستند. آنچی مسلم است اینکه تا رسیدن به فرهنگ نقد راه دور و درازی در پیش داریم. اما درین مجال بهتر است که از یک جایی آغاز نمائیم. این آغاز می تواند مطابق یکی از پیشنهاد های دوستان باشد، که قبلا ارایه نموده اند.

      •  

Hashmat Rastagar در لحظه کنونی دو جریان متفاوتی با خود داریم . یکی که ما هستیم که خود را نقد می کنیم و هنوز این در روشنفکر "چپ" نهادینه نشده و مخالفین جدی هم داردو دیگری جریان سیال بالنده ی جوان در داخل کشور است که اگر ما را مطالعه کنند در برابرخود یک کلوله ی تار جر شده را میابند که سر و آخرش را کسی پیدا نمی تواند. این نیروی جوان با دنیای جدید و خواستها و امکانات و برداشت های جدید در بطن جامعه اند.و اینجا روشنفکران ما هنوز بمثانه اپوزیسیونی هم تبارز نکرده اند که بتوانند به نحوی با آنها پیوند یا بند و در کنار خواست های آنها به ایستند. سوال در اینجاست که ما چه چیزی را می توانیم به آنها بدهیم .

      •  

Mazdak Farid من با شما همفکرم که کارنامه ها و ساختار ها باید نقد گردند . صرف به نقد آدم ها آنهم در جامعۀ سنت زده ی ما پرداختن نه درست است نه مفید . در کشور ما از سال 1973 بدینسو تنها خراب شدن سیستماتیک داریم . در حدود این 40 سال گذشته مردم ما درد طاقتسوز زایمان یک سیستم را تجربه میکنند که هنوذ هم پایان آن معلوم نیست .

      •  

 

Wassi Azimi با سرورم حشمت زستگار

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

ــــــــــ

نخست: من و "حشمت" آنقدر با هم آشناییم که تردید هایم در باب گفتار او اسباب رنج , اسباب رنج آن آشنای فرهیخته ام نمیگردد. ابهام یا مغالطه, نمی دانم چیست که مرا در یاداشت بالا, وادار به نگاشتن این یادداشت کرد.

دوم: او نبشته است: در لحظه کنونی دو جریان متفاوتی با خود داریم . یکی که ما هستیم که خود را نقد می کنیم و هنوز این در روشنفکر "چپ" نهادینه نشده و مخالفین جدی هم داردو دیگری جریان سیال بالنده ی جوان در داخل کشور است"

و اما من بر این باورم اشنای من, که صد ها جریان سیال, دنیای سیاست و روشنفکری زیستگاه ما را, نمایه میکند ونه دو جریان . نه آن" چپ" فرو پاشیده که ناپیداست و تعریف ناگشته و در حاشیه و در مانده و نه آن " جریان سیال بالنده" که لااقل در عمومیات قابل تعبیر است و نه در جزییات. شاید او از چیزی به عنوان " جریان سیال بالنده چپ" سخن در میان است که ما بی خبریم.

سوم: آشنایم نگاشته است که " این نیروی جوان با دنیای جدید و خواستها و امکانات و برداشت های جدید در بطن جامعه اند.و اینجا روشنفکران ما هنوز بمثانه اپوزیسیونی هم تبارز نکرده اند که بتوانند به نحوی با آنها پیوند یا بند و در کنار خواست های آنها به ایستند"

و من اما اشنایم, هیچ ربطی میان " اپوزیسیون شدن" و " پیوند با جریان سیال بالنده ای جوان " نمی یابم. و عبارت " روشنفکران ما" یک ابهام است و بیش نیست. " رستگار" چیزی برای گفتن دارد و اما با زبان تعقید درب ابهام میگشایید واز سر تعریف و توضیح و تشریح, به آسانی میگذرد. شاید من بی مقدارم و حرف او نمی رسم. شاید.

      •  

Qad Habib داکتر عزیز ، نوشته و نظر من اهمیتی ندارد اما چون شما با آن همسویی نشان داده بودید خواستم بگویم که من خلاف برداشت شما آرزو دارم که افراد را به حال خودشان رها کنیم و به نقد ساختار حزب بپردازیم . من نوشته بودم«گر از طریق نقد افراد به نقد ساختار ها گذر نکنیم ، در سطح باقی میمانیم » ولی به هر حال نقد حزب به خاطری ضرور است که میبینیم شماری از دوستان و یاران قدیم ما ،تا هنوز به این باور اند که یا باید همان حزب دیروزین احیا گردد و یا چیزی مماثل آن ساخته شود. بیایید این بحث را جدیتر مطرح کنیم .

      •  

Fayaz Bahrman Nadjimi یک پرسش را مطرح میکنم که از کجا باید آغاز کنیم تا گام به گام به یافته های جدید دست یابیم؟ برای دموکراتیک ساختن بحث، میخواهم پیشنهاد انتخاب موضوع را به دوستان واگذارم ـ چی انتخاب تاپیک مشخص بحث، باعث انسجام اندیشه های ما می شود.

*

Hamidulla Obaidi حبیب گرامی ، آن حزب غیر قابل احیا است؛ و اگر هم در اثر «معجزه» یی از آن عالم به عالم زنده گان برگردد، زنده گی باروری نه خواهد داشت. «مارکسیزم- لینیزیم» یا مارکسیزم روسی شکست خورده است. سیستم جهانی سوسیالیستی و در راس آن «دژ استوار و شکست ناپذیر سوسالیزم جهانی» تا به تهداب فرو ریخته است. پس نظریه ی «راه رشد غیر سرمایه داری» دیگر منطق وجودی اش را از دست داده است. سازمان و تشکیلات ح د خ ا و یا حزب وطن هم فروپاشیده و در اثر انفجارات فواصل نجومی میان بخش های گوناگون آن ایجاد گشته است. اگر حرف روی احیای آن حزب است ، من رخصت رفتن می خواهم... اگر حرف روی جداگردن آرمان های انسانی رهایی از عقبمانی و خدمت در راه آزادی ، پیشرفت ، ترقی ، همبسته گی و رفاه اجتماعی از راه ها و وسایل نادرستی است که هم ما و هم آن آرمان ها را به قربانگاه برد ، در آن صورت حرف دیگری است. و باید بدانیم که گروه های دیگری نیز استند که با پیمودن راه های دیگر، به چنین نتایجی رسیده اند و در جستجوی راه آینده اند. همچنان نسل نوی که بار سنگین گذشته را بر دش نه دارد نیز سربلند کرده است. من به اقتضای کار روزمره ام فرصت و امکان داشته ام با نماینده گان این نسل آشنا شوم. من شخصن دیگر عضو هیچ حزبی نه خواهم شد، ولی خوشحال خواهم شد اگر در افغانستان یک نیروی «چپ میانه» در مفهوم امروزی آن ، فارغ از داغ های فرقه گرایی ، ایدیولوژی زده گی و وابسته گی های آن چنانی تبارز کند

 

      •  

 

 

Hashmat Rastagar واسع عزیز ! دوست با مقدار هستی بازبانی برای من پسامدرن! من دنبال آنم که در پشت نقد چیزی بیشتر از نقد بوجود بیاید.

 

Garzai Layeq دوستان ګرانقدر سلام ! خواستم تا فهم و برداشتهای خودرا در این ګفتګو با شما در میان ګذارم . هدف پرداختن به نقداز ګذشته که دوستان به آن چسپیده اند بیګمان برجسته ساختن لغزشها و کجروی های کارنامه ها ، ساختار ها و افرادی را زیر نظر دارد که هرکدام ما به ګونه ای و در قدمه های ګوناګون با آنها در پیوند بوده ایم . مزدک عزیز به این اندیشه است که از نقد آدمها طفره رفته و به نقد ساختار ها و کارنامه پرداخته شود تا سبب رنجش و ناراحتی برخی حلقات نه ګردد . فکر میکنم که این دو را در پیوند تنګاتنګ باید به دست نقد سپرد . فرد و کارنامه را . در کشور ما و نیز کشورهای همانند ، به خصوص در چوکات اندیشه ها لنینستی ، فرد ، نخبه ، سالار ... و کیش ، سلیقه و طرز دید وی زاینده کارنامه و ساختار بوده و نه برعکس . ضرور نیست که پیآمد نقد ها ، کف زدنها و هورا کشیدن های همګان باشد . تراژیدی که کشور ما در شعله های آن میسوزد ، در کنار امیال نیرو های بیرونی ، پیآمد رودر روی « شهکار » همین کارنامه سازان و ساختار سازان است . بګذار تا این داروی تلخ صرف راهګشای راه آینده بوده و به نسلهای آینده درس و عبرت بزرګ باشد ! بیایید فیاض ګرامی را یاری رسانیم تا به ګفتګو سمت مشخص تر بدهد ! با عرض حرمت

      •  

Qad Habib لایق عزیز سلام میفرستم.، حضور شما در این صفحه و سهمگیری فعالتان در بحث، مرا به این باور میرساند که علی رغم یأسی که ـ از اثر نبود یک راه روشن به سوی آیندۀ مطلوب ـ همۀ ما را فرا گرفته ، سر انجام ما به نیت تبادل تجارب خود، کنار هم حلقه خواهیم زد. بر ماست که مسؤولانه همه امکانات خود را در فراخواندن دوستان و یاران حزبی دیروز و امروز و غیر حزبی ها به این صفحه ، به کار گیریم.ما بر یک زمینۀ بسیار وسیع سیاسی ـ اجتماعی در کنار هم، تجارب ارزندۀ فراوان داریم. در این بیست سال غربت هر کدام ما گرچه زانوی غم در بغل داشته ایم ولی ممکن نیست که از حلاجی رخدادهای دیروزین ، در نزد خود به نتایجی نرسیده باشیم. امروز وقت آن است که نتایج ارزیابیهای خود را با سایر هموطنان در میان گذاریم تا شاید از جدلهای گرم و صمیمانۀ ما ، ترکیبی به دست آید که نشان دهد عیب کار در کجا بود. نقد شخصیتها و ساختار ـ همانسان که شما گفته اید ـ از هم دیگر جدایی ناپذیر اند. ساختارهای اجتماعی ایجاد تفکر میکنند و تفکر هم به نوبۀ خود ساختارهای جدیدی را اساس میگذارد ولی من اگر به نقد ساختار اولویت میدهم به چند دلیل است. یکی این که چون کدام ارگان و نهاد قضایی نیستیم و با فیصلۀ ما مجرم به جزای عملش رسیده نمیتواند بناءً صدور حکم ما کسانی را که میتوانند به حال جنبش مفید باشند ، از کنار ما میراند. کسانی که مرتکب خبط و خطای سیاسی شدند به دیروز تعلق دارند. امروز بیست سال از آن روز گار گذشته است. ما به تغییر باور داریم اگر ما از بحث و جدلهای خود به نتایج مطلوب رسیدیم و بنبست کنونی را شکستیم و مجرمین سیاسی دیروزین ما آمادۀ راهپیمایی با ما بودند چرا آنها را با علم کردن عملنامۀ دیروز شان از خود برانیم . من فکر میکنم وقتی یک مجرم سیاسی، به راهی غیر از راه دیروز عزم سفر کرد این به معنای توبه آوردن است. من اگر بر نقد ساختار تأکید میورزم یک دلیلش این اینست که باید نشان بدهیم که ساختار حزب دیروزین ما از بنیاد غیر دیموکراتیک بود و فاجعۀ که بادریغ و درد زیاد، رخ داد، امکان وقوع خود را از اصولی میگرفت که بر مبنایش حزب اساس گذاشته شده بود.یک ساختار دیموکراتیک هیچگاه زمینه را برای کودتا فراهم نمیسازد. وقتی حلقۀ رهبری از بالا نازل میشود و این حلقه، صلاحیت همه فیصله را دارا ست، امکان هر عمل غیر دیموکراتیک و توطئه آمیز هر لحظه میتواند به واقعیت مبدل شود و باز همان آدمهایی که در چنان عمل ویرانگر سهیم بودند بیشتر شان امروز از آن عمل ابراز ندامت میکنند. یعنی ما همان روز فهمیدیم که خطا میکنند و اینها چند سال بعد و باز شما بهتر میدانید که برنامه ریزان آن فاجعۀ سخت المناک، کسان دیگری بودند و حفاظت از منافع وطنی شان را در ویرانی ما میدیدند. عزیزان خطاکار ما، ظرفیت فکری برای درک آن توطئه را نداشتند، و به طمع رسیدن به آب و علیقی یا شاید برای خنک کردن آتشدان درون شان ، اجازه دادند که آن توطئه در وجود و در عملشان به منصۀ ظهور برسدلایق عزیز، من فکر میکنم اصول ساختاری احزاب چپ دیروزین در جهان کهنه شده است . حالا از آن الگو، ملا عمر و ملا حکمتیار خوبتر استفاده میکنند. چپ امروز باید اصولی را جستجو کند که به نیاز زمانۀ ما پاسخ روشن و مقنع داده بتواند تا جایی که من فکر کرده میتوانم امکان شکلگیری چنین اصولی وجود دارد.لایق گرامی، لطفاً پُرگویی را بر من ببخشایید. آنچی را من گفتم میدانم که یک نکتۀ نو نداشت ولی همۀ گپهایم هم صمیمانه وهم صادقانه است. ـ این را بیشتر برای اطمینان حضرت عبیدی میگویم که گفته بود بود باید صادق باشیم ـ من به عنوان یک فرد بسیار عادی و یک عضو کم مقدار حزب دیروز ما ، یک لحظه هم با هیچ توطئۀ حزبی سازگار نبوده ام.

      •  

Wassi Azimi حشمت گرانمایه, اسباب ملال نگردم اگر بنویسم که " نقد درون گفتمان" در چهره نما, معمول است و در یک محدوه, ابراز میگردد. دگرگونه بگویم پرداختن به یک " کومنتار" کوتاه, غالبا با دید " ستایشی" و یا هم " پرسشی" کوتاه , سبب میگردد این گفتمان تداوم میابد. نرنجی آشنا که تو, فرصت اعتباری.

      •  

Seddiq Rahpoe Tarzi تا جایی که عقل قاصر من در ک می نماید، برخی از مایان نقد را به مفهوم رد کامل یک پدیده می انگارند. در حالی که نقد به معنای جدا کردن سره از ناسره می باشد. در یک پدیده بخش های خوب و بخش های بد وجو دارند ـ البته خود سنجه ها هم نقش مهم دارند ـ ما باید به هردو نظر داشته باشیم.

من به این باور هستم که نقد دیروز نی تنها کار کرد ساختار معین حزبی ـ سیاسی را به بررسی می نشیند، بل عامل های مهم این امر را نیز باید در بر بگیرد.

این کار را می توان به صورت های مختلف انجام داد. دغدغه و نگرانی من همان حضور دید روشنگرانه در این سامان و سد های سکندری که در برابرش بر افرشتند، می باشد. این کار ما را به درد سر تاریخ نگری نمی اندازد و با آغاز سده بیستم، پیوند می یابد. ببینیم که تخم این دید گاه ها چگونه بر زمین اندیشهٔ مایان کشت شد و چی پیامد هایی را به همراه داشت؟ همان گونه که من باور دارم ما حالا در برزخ دو همبود سنتی و نو گرا به سر می بریم و چی کار های انجام داد، تا این گذر دشوار را هموار ساخت. به باور من برای بیرون رفت و حل درد سر ها و مشکل های کنونی، از ساختار سیاسی گرفته تا فراهم ساختن زمینه برای همزیستی قومان و زبان ها و دیگر و دیگر را نمی توان بدون سامان دادن یک گفتمان مردم سالار، سر و سامان داد تا دیگران را چی دیدی باشد!!

      •  

Fayaz Bahrman Nadjimi اگر ما نقد در رابطه به افراد را، به خاطر مصلحت ها انجام ندهیم، پس کار ما به بن بست میکشد. من شک دارم که برای نقد کردن «سیستم»، که کاربرد چنین یک مقوله در رابطه به حاکمیت ح.د.خ.ا چندان هم دقیق به نظر نمیرسد، کاری آسانی باشد. آن سیستم را نخست باید با «مرجع تقلید» مقایسه کرد و بعد گام به گام در سطح کشور پائینش آورد بنابرین نقد آن دو سویه است. اما فراموش نباید کرد که تاریخ 15 ساله حاکمیت ح.د.خ.ا با نام افراد در پیوند بوده است. تمام کارنامه های آن را باید با افراد طراز اول بررسی نمود ـ عرف تاریخ نویسی ما هم چنین بوده است. در غیر آن باید از دو میتود جدی دیگر بهره جست که: یکی آن با فیصله های محکمه نورنبورگ پس از جنگ جهانی دوم ارتباط میگیرد و دیگر آن در برخورد نقادانهء روشنفکر آلمانی با تاریخ نازیزم آن می باشد ، که بالآخره راه را به سوی نازی زدایی گشود. این دو شیوه نقد مطلق اند که می توانند باب جدید برای پارادایم فکری بگشایند . اما راه سومی همانطوریکه رهپو معتقد است نیز وجود دارد، که مکمل آن دو می باشد یعنی مسأله سره و ناسره کردن


October 9th, 2011


  برداشت و بازنویسی درونمایه این تارنما در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید.
 
علمي و معلوماتي